دشت مشوش

متن مرتبط با «آمدنت» در سایت دشت مشوش نوشته شده است

شب شد خیال آمدنت را به من بده

  • شب شد خیال آمدنت را به من بده حسِ عزیز در زدنت را به من بده امشب شبیه عشق رها شو درون من روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده ای مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب من سردم است پیرهنت را به من بده اینجا میان موزه‌ی شب خاک می خورم یک شب هوای پرزدنت را به من بده من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم ای من ، منِ همیشه ،من ات را به من بده  حرفی نمانده است ، ولی محضِ یک حضور فریادهای بی دهنت را به من ,خیال,آمدنت ...ادامه مطلب

  • به انتظار نشستم بهار آمدنت را

  • به انتظار نشستم بهار آمدنت را نسیم با خودش آورده بوی پیرهنت را چه اتفاق قشنگی است لحظه لحظه شماری به شوق آنکه ببویم دوباره عطر تنت را چه اتفاق عزیزی که بی بهانه و عذری برای بودن با من رها کنی وطنت را بیا بیا که ببارم به پات بوسه و باران بیا که پر کنم از نقل و از عسل دهنت را نلرز در شب بوران ، د,انتظار,نشستم,بهار,آمدنت ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها