در میان آفتاب و دلمرز مشترک کجاست ؟چشم های منمیزبان نقشه هاست:نقشه ها و مرز های روبه رومرز های درد ، آرزومرزهای مبهم خیالمرز های ممکن و محال نقشه های فاصله ، مرزهای خاکی و غریببین آفتاب و دل کشیده اندمرزهای شرقی دلم کجاست ؟چشم های منمیزبان نقشه هاستکوه هاروی نقشه سر به اوج می زنندرود هاروی نقشه موج می زنندمرزهای بین آفتاب و دلناگهان خراب می شوند "قیصر امین پور" (0 لایک) , ...ادامه مطلب
رودم و در تب و تابم، بروم تا دریابروم حرف دلم را بزنم با دریادوری و فاصله انداخته از پای مراآه از این فاصله و دوری دریا ... دریا!در سراشیبی کوهام؛ وسط دره و دشتمانده ام عشق کشیده است مرا یا دریا...؟بس که پا کوفته ام، پا به زمین میترسم نشناسد من پر آبله پا را دریاکنده ام از دل هر صخره مسیری تا اومیروم تا خود او... تا خود دریا ... دریا!میروم تا که بگویم غم دوری سخت استکنده این عشق چو کوهی دلم از, ...ادامه مطلب
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بودآه از این راه که باریک تر از موی تو بودرهرو عشق از این مرحله آگاهی داشتکه ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بودگر نهادیم قدم بر سر شاهان شایدکه سر همت ما بر سر زانوی تو بودپیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجادبر سر ما هوس خاک س, ...ادامه مطلب
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاستراحت جان و شفای دل بیمار آنجاستمن در این جای همین صورت بیجانم و بسدلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاستتنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیمفلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاستآخر ای باد صبا بویی اگر میآریسوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاستدرد دل پیش که گویم غم دل با که خورمروم, ...ادامه مطلب
شد ز غمت خانه سودا دلمدر طلبت رفت به هر جا دلمدر طلب زهره رخ ماه رومی نگرد جانب بالا دلمفرش غمش گشتم و آخر ز بخترفت بر این سقف مصفا دلمآه که امروز دلم را چه شددوش چه گفته است کسی با دلماز طلب گوهر گویای عشقموج زند موج چو دریا دلمروز شد و چادر شب می درددر پی آن عیش و تماشا دلماز دل تو در دل من نکتههاستآه چه ره است از دل تو تا دلمگر نکنی بر دل من رحمتیوای دلم وای دلم وا دلمای تبریز از هوس شمس دینچند رود سوی ثریا دلم,شد ز غمت خانه سودا دلم,شد ز غمت خانه سودا دلم گنجور,شد ز غمت خانه سودا دلم دانلود ...ادامه مطلب
چه جمال جان فزایی که میان جان ماییتو به جان چه مینمایی تو چنین شکر چراییچو بدان تو راه یابی چو هزار مه بتابیتو چه آتش و چه آبی تو چنین شکر چراییغم عشق تو پیاده شده قلعهها گشادهبه سپاه نور ساده تو چنین شکر چراییهمه زنگ را شکسته شده دست جمله بستهشه چین بس خجسته تو چنین شکر چراییتو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینابجز از تو جان مبینا تو چنین شکر چراییتو برسته از فزونی ز قیاسها برونیبه دو چشم مست خونی تو چنین شکر چراییبه دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمددو جهان به هم برآمد تو چنین شکر چراییتو در آن دو رخ چه داری که فکندی از عیاریدو هزار بیقراری تو چنین شکر چراییچو بدان لطیف خنده همه را بکرده بندهز دم تو مرده زنده تو چنین شکر چراییچو صفات حسن ایزد عرقت به بحر ریزددو هزار موج خیزد تو چنین شکر چراییچو دو زلف توست طوقم ز شراب توست شوقمبنگر که در چه ذوقم تو چنین شکر چراییز گلت سمن فنا شد همه مکر و فن فنا شدمن و صد چو من فنا شد تو چنین شکر چرایی,به دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمد ...ادامه مطلب
دلم یک خیابان میخواهد که بشود در آن با تو قدم زد...جایی که مردمش زبان ما را بلد نیستند وَ من به زبان خودمانیهِی بگویم دوستت دارم...وَ عابران درگیر این کنجکاوی باشند که من چه میگویم که تو اینطور میخندی ...,دلم یک خیابان میخواهد,دلم يك خيابان مي خواهد ...ادامه مطلب
دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا داردمیان سینه اش هر کس که قلبـی مبتلا داردپر از دلشوره ی عشقی که سیرابم نخواهد کردبه دریا می زند خود را دل من تا تو را دارددر این دنیای دردآگین نمی بینی دل من راغم عشق تو را یک سو غم خود را جدا دارد...اگر پرسید حالم را کسی از تو بگو... اصلامیان شهرمان پر کن که درد بی دوا داردمبادا هیچکس جز من خداوندا چطور آخر؟دلش می آید این غم را چنین بر من روا دارد؟نمی دانی چه می کردم فقط گر می توانستم"عجب صبری خدا دارد ، عجب صبری خدا دارد""نجمه زارع", ...ادامه مطلب