دشت مشوش

متن مرتبط با «است» در سایت دشت مشوش نوشته شده است

چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است

  • زمان ثبت : یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1396 در ساعت 09:52 ق.ظ ~ چاپ مطلب عنوان : چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده استقُربانِ آن کسی که تو را آفریده است !تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسماناز شهد وشیرو شعر تورا پروریده استیا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو رااز روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است!گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاکیک قطره روی بومِ حقیقت چکیده استشاید خدا برای تمام فرشتگانپیغمبری به نامِ شما برگزیده استشیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاستپیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده استیوسف که دست بسته ی تقواست، پیشِ تودستانِ بی اراده ی خود, ...ادامه مطلب

  • درد، نام دیگر من است

  • زمان ثبت : شنبه 6 آبان‌ماه سال 1396 در ساعت 09:17 ق.ظ ~ چاپ مطلب عنوان : دردهای من جامه نیستندتا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستندتا به رشته‌ی سخن درآورمنعره نیستندتا ز نای جان بر آورمدردهای من نگفتنیدردهای من نهفتنی استدردهای منگرچه مثل دردهای مردم زمانه نیستدرد مردم زمانه استمردمی که چین پوستینشانمردمی که رنگ روی آستینشانمردمی که نام‌هایشانجلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشاندرد می‌کندمن ولی تمام استخوان بودنملحظه‌های ساده‌ی سرودنمدرد می‌کندانحنای روح منشانه‌های خسته‌ی غرور منتکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته استک, ...ادامه مطلب

  • مرزهای شرقی دلم کجاست ؟

  • در میان آفتاب و دلمرز مشترک کجاست ؟چشم های منمیزبان نقشه هاست:نقشه ها و مرز های روبه رومرز های درد ، آرزومرزهای مبهم خیالمرز های ممکن و محال نقشه های فاصله ، مرزهای خاکی و غریببین آفتاب و دل کشیده اندمرزهای شرقی دلم کجاست ؟چشم های منمیزبان نقشه هاستکوه هاروی نقشه سر به اوج می زنندرود هاروی نقشه موج می زنندمرزهای بین آفتاب و دلناگهان خراب می شوند "قیصر امین پور" (0 لایک) , ...ادامه مطلب

  • تنهایی من چون نگاهت بیکران است....

  • زیبا! نگاهم کن، نگاه تو امان استخورشید چشمانت مرا هم سایبان استای عصمتِ خلوت نشینِ باستانی!آغاز تو، آغاز تکوینِ جهان استزیبا! ببین من خانه ای دارم پر از مِهرفرشم زمین و سقفِ خانه آسمان استمی آیی از آ, ...ادامه مطلب

  • جای من خالی است

  • جای من خالی است  جای من در عشق  جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار  جای من در شوق تابستانی آن چشم  جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت  جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت  جای من خالی است  من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟  من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟... "محمدرضا عبدالملکیان" ,جای,خالی,است ...ادامه مطلب

  • تو را دارم ای گل، جهان با من است

  • تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی، جان جان با من است چو می‌تابد از دور پیشانی‌ات کران تا کران آسمان با من است چو خندان به سوی من آیی به مهر بهاری پر از ارغوان با من است ! کنار تو هر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بی‌کران با من است روانم بیاساید از هر غمی چو بینم که مهرت روان با من است, ...ادامه مطلب

  • تا بر لبِ تو زمزمه ی عاشقانه هاست

  • تا بر لبِ تو زمزمه ی عاشقانه هاست با من هوای غرق شدن در ترانه هاست عاشق شدن چه حال غریبی ست،خوبِ من! لرزیدنِ نگاه و دل و دست و شانه هاست! بایک نگاهِ ساده دل از دست می دهم دنیا همین معاشقه ی دام ودانه هاست ! باران دوباره برتنِ من بوسه می زَنَد وقتی که چشمهای تو غرقِ نشانه هاست تکرار , ...ادامه مطلب

  • وز پی دیدن او دادن جان کار من است

  • بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1396 وز پی دیدن او دادن جان کار من است لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او , ...ادامه مطلب

  • آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟

  • آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟  یا سرشته آب حیوان با شکر؟ نی خطا گفتم: کجا لذت دهد آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟ کس نگوید نوش جان‌ها را نبات کس نخواند جان شیرین را شکر لعل تو شکر توان گفت، ار بود کوثر و تسنیم جان افزا شکر قوت جان است و حیات جاودان نیست یار لعل تو تنها شکر ای به رشک از لعل تو آب حیات وی , ...ادامه مطلب

  • باغ پائیز،چه تنهاست

  • باغ پائیز،چه تنهاست کسی نیست باغ پائیز،گرفتست، - کجا رفت نسیمی که در این باغ،بهاری دشت- باغ پائیز! - ز بس پیچک  نیلوفر و این سینه، بسی نیست، که گویند:«بیا... آه... که دیگر نفسی نیست یادگاری که از او خواهد ماند راستی را، جز از این بوته ی نیلوفر آبی، - چه از او مانده ست جز از این بوته ی نیلوفر آبی، ک, ...ادامه مطلب

  • حال دل با تو گفتنم هوس است

  • بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1396 حال دل با تو گفتنم هوس است حال دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است طمع خام بین که قصه فاش از رقیبان نهفتنم هوس است شب قدری چنین عزیز شریف ب, ...ادامه مطلب

  • ما را کبوترانه وفادار کرده است

  • ما را کبوترانه وفادار کرده استآزاد کرده است و گرفتار کرده استبامت بلند باد که دلتنگی ات مرااز هرچه هست غیر تو بیزار کرده استخوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده رادر پیشگاه لطف تو اقرار کرده استتنها گناه ما طمع بخشش تو بودما را کرامت تو گنه کار کرده استچون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیرقربان آن گلی که مرا خ, ...ادامه مطلب

  • دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

  • خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاستراحت جان و شفای دل بیمار آنجاستمن در این جای همین صورت بی‌جانم و بسدلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاستتنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیمفلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاستآخر ای باد صبا بویی اگر می‌آریسوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاستدرد دل پیش که گویم غم دل با که خورمروم, ...ادامه مطلب

  • باز دریای دلـــــــم طوفانی است

  • باز دریای دلـــــــم طوفانی استآسمان کسلـــم بارانـــــی استباغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجبتحفه ی باد خزان، ویرانــی استشـــرح تنهایی مــــن می پرسیشـــرح تنهایی من طولانی استدور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــنهمه سرگشتگی و حیرانی استبعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــیباز هم حــیرت و سرگردانی استبوی پیـــراهن یوســــف نرســــیدمی وزد باد، ولــی هجرانی استدار و تیشـــه همـــه آسودگی اندعشقبازی، نه بدان آسانی استمعنــــــی عشق، بپرس از مجــــنونکه همه بی سر و بی سامانی استنسخ و تعلیق من از سرمشقی استکه مرا حک شده بر پیشانی اســتگردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحریکار من، گل، نه! غبار افشانی استنــــای بی همـــدمم و تا به ابــــدنـــاله در حنــجره ام زندانی استشــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقممن، همیشه افقم، ظلمانی است"حسین منزوی", ...ادامه مطلب

  • سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو

  • سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تودوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان توفتنه گر است نام تو پرشکر است دام توباطرب است جام تو بانمک است نان تومرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی که می فاش کند نهان توبوی کباب می‌زند از دل پرفغان منبوی شراب می‌زند از دم و از فغان توبهر خدا بیا بگو ور نه بهل مرا که تایک دو سخن به نایبی بردهم از زبان توخوبی جمله شاهدان مات شد و کساد شدچون بنمود ذره‌ای خوبی بی‌کران توبازبدید چشم ما آنچ ندید چشم کسبازرسید پیر ما بیخود و سرگران توهر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو راعقل نماند بنده را در غم و امتحان توهر سحری چو ابر دی بارم اشک بر درتپاک کنم به آستین اشک ز آستان تومشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شومنیست نشان زندگی تا نرسد نشان توزاهد کشوری بدم صاحب منبری بدمکرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تواز می این جهانیان حق خدا نخورده‌امسخت خراب می‌شوم خائفم از گمان توصبر پرید از دلم عقل گریخت از سرمتا به کجا کشد مرا مستی بی‌امان توشیر سیاه عشق تو می‌کند استخوان مننی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان توای تبریز بازگو بهر خدا به شمس دینکاین دو جهان حسد برد بر شرف جهان,سخت خوش است چشم تو و آن رخ گل فشان تو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها