دشت مشوش

متن مرتبط با «باز» در سایت دشت مشوش نوشته شده است

آیی و بگذری به من و باز ننگری

  • من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم: در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن،وارد کوچه پس کوچه‌های تنهایی شو! کلبه‌ی غریبی‌ام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش ‌را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام.........., ...ادامه مطلب

  • باز به رویاهای من بازخواهی گشت

  • و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من بازخواهی گشت تو مرا ربوده٬ مرا کشته مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای هم از این روست که هر شب تا سپیده دم بیدارم عشق همین است در سرزمین من من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم! "سید علی صالحی" ,باز,رویاهای,بازخواهی,گشت ...ادامه مطلب

  • برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

  • ای آشنای من!  برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد تا چون شکوفه های پرافشان سیب گلبرگ لب به بوسه خورشید باز کنیم. برخیز و بازگرد با عطر صبحگاهی نارنجهای سرخ از دور، از دهانه دهلیز تاکها چون باد، خوش غبار برانگیز و بازگرد و یک صبح خنده رو، وقتی که با بهار گل افشان میرسی در باز کن، به کلبه خاموش من بیا. , ...ادامه مطلب

  • باز دریای دلـــــــم طوفانی است

  • باز دریای دلـــــــم طوفانی استآسمان کسلـــم بارانـــــی استباغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجبتحفه ی باد خزان، ویرانــی استشـــرح تنهایی مــــن می پرسیشـــرح تنهایی من طولانی استدور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــنهمه سرگشتگی و حیرانی استبعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــیباز هم حــیرت و سرگردانی استبوی پیـــراهن یوســــف نرســــیدمی وزد باد، ولــی هجرانی استدار و تیشـــه همـــه آسودگی اندعشقبازی، نه بدان آسانی استمعنــــــی عشق، بپرس از مجــــنونکه همه بی سر و بی سامانی استنسخ و تعلیق من از سرمشقی استکه مرا حک شده بر پیشانی اســتگردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحریکار من، گل، نه! غبار افشانی استنــــای بی همـــدمم و تا به ابــــدنـــاله در حنــجره ام زندانی استشــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقممن، همیشه افقم، ظلمانی است"حسین منزوی", ...ادامه مطلب

  • نسیم باز مرا با تو اشتباه گرفت

  • اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفتنسیم باز مرا با تو اشتباه گرفتدمی به ناز حجاب از رخت کنار زدیپرنده پر زد و آهو رمید و ماه گرفتبه روی گردنت افتاد تاری از گیسوتمام گردنه را یک تن از سپاه گرفتدلی چنین که تو داری تصاحبش سخت استمگر که آینه را می توان به آه گرفتتو را چنان وطنم از غریبه می گیرماگر که دست تو در دست او پناه گرفت"علی رضا بدیع", ...ادامه مطلب

  • می آید صدا از خیابان شب

  • می آید صدا از خیابان شبتو می آیی از سمت پنهان شب تو می آیی و چتر روشن به دستقدم می زنی زیر باران شب تو می آیی و رودی از روشنی روان می شود روی دامان شب ببین سایه های فروخفته را رها در سکوت پریشان شب ببین غربت قهوه ای رنگ من که شد ته نشین توی فنجان شب ببین درد یک عابر خسته را که له می شود زیر دندان شب دراین ظلمت وحشت افزابکار گل ماه را توی گلدان شب بیا بالهای مرا باز کن رهایم کن ازبند زندان شب در این بیت آخر رسیدی بگو به پایان من یا به پایان شب "یدالله گودرزی",می آید صدایش ز دارالاماره,می آید صدای العطش دوباره,باز می آید صدای مدرسه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها