مرا نیست راهی به دنیای, تو
تو را نیست راهی به دنیای من
به لب،خندد امید فردای تو
مرا نیست امید فردای من
چنان بشکفد نوشخندت به لب
که لبخند ماهی در آیینه ای
نه با غم ترا آشتی ست
نه در دل تو را رنج دیرینه ای
مرا خنده ها خفته در گور دل
ترا بوسه ها رسته در باغ لب
تویی روشنایی،منم تیرگی
تو از شهر روزی،من از شهر شب
تو صبح بهاران پژمرده ای
منم شام پژمرده رنگ خزان
تو،آنی که زاد از تو خورشیدها
من،آنم که شب جوید از من نشان
مرا نیست راهی به دنیای تو
ترا نیست راهی به دنیای من
تو از شهر روزی من از شهر شب
تو را جان دهد مرگ فردای من
"دکتر حسن هنرمندی"
برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 164