می خواهم بمیرم
نه اینکه قلبم از کار بایستد
و تنم سرد شود
و با خاک یکسان شوم
نه اینکه هیچ صدایی به گوشم نرسد
و هیچ خورشیدی بر من نتابد
و از دیدن ماه و ستارگان کور باشم
میخواهم به مرگی کاملا غیر عادی بمیرم
مرگی شبیه بخار شدن آب - روییدن دانه - غروب خورشید
می خواهم نیست شوم
تا در دنیای دیگر ظاهر شوم
دنیایی که هنوز آن را ننامیده ام
دنیایی که مزه ی آن را کاملا نچشیده ام
دنیایی شبیه عالم خیال
که در آن همه چیز عادی باشد
جز وحشت از نیستی
جز درماندگی
جز تنهایی......
"بیژن جلالی"
دشت مشوش...برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 157