برساز عشق نغمه ی ناکوک میزنیای یا, ...ادامه مطلب
و چای دغدغه عاشقانه خوبی ست برای با تـــو نشستن بهانه خوبـی ست حیاط آب زده ، تخت چوبـــی و مـــن و تـــــــــــو چه قدر بوسه، چه عصری، چه خانه خوبی ست قبول کن! بــه خدا خانه شما سارا! برای فاخته , ...ادامه مطلب
زمان ثبت : پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1396 در ساعت 11:22 ب.ظ ~ چاپ مطلب عنوان : راز رازی که میانِ ماستشعرهاییستکه هیچگاه به ذهنمان خطور نکرداماسرودیمشانکودکیستکه نطفهاش بسته نشدامابه دنیا آمدحرفهاییستکه همه از ما میدانندجز من و تورازی که میانِ ماستقلبیستکه از ابتدای عشقایستاده تپید "افشین یداللهی" (0 لایک) "; } blogsky.ajax.onCommentSubmitFailure = function(e) { document.getElementById("comment-errors-message").innerHTML = e.error; } blogsky.ajax.onCommentRateBegin = function(e) { , ...ادامه مطلب
دشت ها نام تو را می گویندکوه ها شعر مرا می خوانندکوه باید شد و ماندرود باید شد و رفتدشت باید شد و خوانددر من این جلوه ی اندوه ز چیست؟در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟در من این شعله ی عصیان نیازدر تو دمسردی پاییز که چه؟حرف را باید زددرد را باید گفت سخن از مهر من و جور تو نیستسخن از تومتلاشی شدن دوستی استو عبث بودن پندار سرورآور مهرآشنایی با شور؟و جدایی با درد؟و نشستن در بهت فراموشییا غرق غرور؟سینه ام آینه ای ستبا غباری از غمتو به لبخندی از این اینه بزدای غبارآشیان تهی دست مرامرغ دستان تو پر می سازند. آه مگذار، که دستان منآن اعتمادی که به دستان تو داردبه فراموشی ها بسپاردآه مگذار که مرغان سپید دستتدست پر مهر مرا سرد و تهی بگذاردمن چه می گویم، آه!با تو اکنون چه فراموشی هاستبا من اکنون چه نشستن ها، خاموشیها ست.... "حمید مصدق" (0 لایک) , ...ادامه مطلب
نگاهت را به من بسپار… و دستهایت را به دستانم… دلت را به دلم بند بزن و با من عازم این راه بی تاب شو… بیا با من… به جایی دور… به دشت سادگی هایم… به رویاهای شیرینم… بیا با من … به این بزم شبانگاهی… غمت را پشت در بگذار… بیا و خنده را با خود… به مهمانی ببر امشب… بیا با من… خیالت را به من بسپار… بیا با آب رودخانه… نگاهت را بشور… آرام و آهسته… بیا و با صدای من… دلت را غسل شادی ده… بیا اینجا… بیا با من… به این بزم شبانگاهی… نگاهت را… دلت را… دستهایت را… به من بسپار… (0 لایک) , ...ادامه مطلب
زمان ثبت : یکشنبه 23 مهرماه سال 1396 در ساعت 09:52 ق.ظ ~ چاپ مطلب عنوان : چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده استقُربانِ آن کسی که تو را آفریده است !تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسماناز شهد وشیرو شعر تورا پروریده استیا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو رااز روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است!گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاکیک قطره روی بومِ حقیقت چکیده استشاید خدا برای تمام فرشتگانپیغمبری به نامِ شما برگزیده استشیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاستپیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده استیوسف که دست بسته ی تقواست، پیشِ تودستانِ بی اراده ی خود, ...ادامه مطلب
زیبا! نگاهم کن، نگاه تو امان استخورشید چشمانت مرا هم سایبان استای عصمتِ خلوت نشینِ باستانی!آغاز تو، آغاز تکوینِ جهان استزیبا! ببین من خانه ای دارم پر از مِهرفرشم زمین و سقفِ خانه آسمان استمی آیی از آ, ...ادامه مطلب
رودم و در تب و تابم، بروم تا دریابروم حرف دلم را بزنم با دریادوری و فاصله انداخته از پای مراآه از این فاصله و دوری دریا ... دریا!در سراشیبی کوهام؛ وسط دره و دشتمانده ام عشق کشیده است مرا یا دریا...؟بس که پا کوفته ام، پا به زمین میترسم نشناسد من پر آبله پا را دریاکنده ام از دل هر صخره مسیری تا اومیروم تا خود او... تا خود دریا ... دریا!میروم تا که بگویم غم دوری سخت استکنده این عشق چو کوهی دلم از, ...ادامه مطلب
بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش جمعه 10 شهریورماه سال 1396 ما اگر کارى براى دلِ مان میکردیم وضعِ مان این نبود مشکل اینجاست که ما نه براى خودمان بلکه براى آدمهاى اطرافمان زندگى میکنیم!؛ لباسى میپوشیم که مردم خوششان بیاد…عطرى میزنیم که مردم لذت ببرند…رشته اى درس میخوانیم که کلاس داشته باشد…با کسى ازدواج میکنیم که دهانِ مردم را ب,میکردیم ...ادامه مطلب
شب شد خیال آمدنت را به من بده حسِ عزیز در زدنت را به من بده امشب شبیه عشق رها شو درون من روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده ای مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب من سردم است پیرهنت را به من بده اینجا میان موزهی شب خاک می خورم یک شب هوای پرزدنت را به من بده من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم ای من ، منِ همیشه ،من ات را به من بده حرفی نمانده است ، ولی محضِ یک حضور فریادهای بی دهنت را به من ,خیال,آمدنت ...ادامه مطلب
ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم باری ،بیا ، که جانم در پای تو فشانم گیرم که من نگویم ،لطف تو خود نگوید: کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟ ای بخت خفته ،برخیز، تا حال من ببینی وی عمر رفته ،باز آی،تابشنوی فغانم ای دوست ،گاه گاهی می کن بمن نگاهی آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم بر من همای وصلت سایه از آن نیفگند کز محنت فراقت پوسید استخوانم این طرفه تر که:دایـم تو با منی و من باز چون سایه در پی تو گرد جهان روانم کس دید تشنه ای را غرقه در آب حیوان جانش بلب رسیده از تشنگی؟ من آنم خواهم که یک زمان من با تو دمی بر آرم از بخت بد عراقی آن هم نمی توانم "فخرالدین عراقی" ,راحت,روانم,دور,توانم ...ادامه مطلب
به انتظار نشستم بهار آمدنت را نسیم با خودش آورده بوی پیرهنت را چه اتفاق قشنگی است لحظه لحظه شماری به شوق آنکه ببویم دوباره عطر تنت را چه اتفاق عزیزی که بی بهانه و عذری برای بودن با من رها کنی وطنت را بیا بیا که ببارم به پات بوسه و باران بیا که پر کنم از نقل و از عسل دهنت را نلرز در شب بوران ، د,انتظار,نشستم,بهار,آمدنت ...ادامه مطلب
تعبیر خوابهای منی باران حالا که بی مضایقه می باری بر این کویر تشنه تفتیده از لابلای صاعقه می باری همرنگ خوابهای منی باران ترکیب سبز و صورتی و آبی آغاز جشنواره شادابی پایان بی قراری و بی تابی در روزهای روشن فروردین با دسته های چلچله برگشتی رویای من دوباره محقق شد از مرزهای فاصله برگشتی هر چند دور و ,تعبیر,خوابهای,باران ...ادامه مطلب
تو نیستی، اما وقتی به تو فکر میکنم صدای آب را در رگهای خاک میشنوم. گلسرخِ حیاط در آینهی نگاهم زود به زود میشکفد و آسمان پُر از پروانه و بادبادک میشود. تو نیستی، اما وقتی به تو فکر میکنم دریا نزدیکتر میآید ابرهای سیاه دور میشوند و باران هر وقت بگویم میبارد. تو نیستی، اما وقتی به تو فک, ...ادامه مطلب
اگر که نتوانتم تو را تا ابد ببینم بدان که همواره تو همراه من خواهی بود از درون و از برون همراه من خواهی بود بر نوک انگشتانم بر تیغه های ذهنم و در میانه ها در میانه های آنچه که هستم از آنچه که از من باقی خواهد ماند "چارلز بوکوفسکی" , ...ادامه مطلب