برساز عشق نغمه ی ناکوک میزنیای یا, ...ادامه مطلب
من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم: در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن،وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشستهام.........., ...ادامه مطلب
چه کیفی می دهددوست داشتنِ تووقتی ندانی و دوستت بدارموقتی ندانی و تماشایت کنمچه کیفی می دهد دوست داشتنِ تووقتی هر روز تمام راه رابه شوق دیدن روی ماهت قدم بزنم چه کیفی می دهدوقتی یک روز بی هوا از راه برسیبه چشم های همیشه عاشقم خیره شوی بگویی گاهی نگاهبهتر از هزاران دوستت دارم این زمانه استگاهی چشم هاچیزهایی را به ما می فهمانندکه زبان از گفتنشان عاجز استگاهی دلت می خواهد بگوییاما شرم میکنی از گفتنش چه کیفی می دهد عاشقِ تو بودن وقتی اینگونهدوست داشتن را به من آموختی"حاتمه ابراهیم زاده" (0 لایک) , ...ادامه مطلب
مهم نیست دریا سَرِ خورشید را زیرِ آب کند مهم نیست آسمان ماه را سر به نیست کند و ستارگان را بتارانَد من به خدایی دل سپرده ام که در پوستِ تو زندگی می کند ! شبها که بادها در روح من تنوره می کشند در بندرِ شانه هایت لنگر می اندازم و سر بر سخت ترین صخره می گذارم تا آنگاه که سوسوی آن دو فانوس خاموش شود و در سکوت، آغوش ِ تو چون کِشتیِ سرنگونی در مِه فرو رَوَد ! "یدالله_گودرزی" (3 لایک) , ...ادامه مطلب
زمان ثبت : شنبه 6 آبانماه سال 1396 در ساعت 08:02 ق.ظ ~ چاپ مطلب عنوان : دستی تکان دادی در آن صبح مه آلود یعنی که ای زیباترین ایام بدروددستی تکان دادم میان خنده واشک یعنی که پایان یافت شادیهای من زود در لحظه آخر گلی دادم به دستت تنها گل گلدان که همرنگ دلم بودسکو تهی شد از قطار این کوه سنگی می رفتی وبار غمت بر شانه ام بودسوتی کشید وریل را پیمود سنگین گم شد قطار خاطره در هاله ای دود روی زمین ناگاه چیزی نگاهم را نگه داشت آری همان گل بود آه اما گل آلود بر نازکای برگ چیزی خوانده می شدبدرود ای زیبا ترین ایام بدرود...شا, ...ادامه مطلب
object style="border: 3px solid " height="46" width="147" classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6"> بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 مسخ شده! اینجا کنار این صندلی خالی مردی خا, ...ادامه مطلب
object style="border: 3px solid " height="46" width="147" classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6"> بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش دوشنبه 3 مهرماه سال 1396 تو با کدام زبان صدایم می زنی تو با کدام زبان صدا,صدایم ...ادامه مطلب
object style="border: 3px solid " height="46" width="147" classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6"> بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش سهشنبه 21 شهریورماه سال 1396 کاش جاى آینه اتاقت بودم کاش جاى آینه اتاقت ,آینه,اتاقت,بودم ...ادامه مطلب
بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش جمعه 10 شهریورماه سال 1396 ما اگر کارى براى دلِ مان میکردیم وضعِ مان این نبود مشکل اینجاست که ما نه براى خودمان بلکه براى آدمهاى اطرافمان زندگى میکنیم!؛ لباسى میپوشیم که مردم خوششان بیاد…عطرى میزنیم که مردم لذت ببرند…رشته اى درس میخوانیم که کلاس داشته باشد…با کسى ازدواج میکنیم که دهانِ مردم را ب,میکردیم ...ادامه مطلب
یک شب از دست کسی باده ای خواهم خورد که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد با من از هست به بود با من از نور به تاریکی از شعله به دود با من از آوا تا خاموشی دورتر شاید تا عمق فراموشی راه خواهد پیمود کی از آن سرمستی خواهم رست ؟ کی به همراهان خواهم پیوست ؟ من امیدی را در خود بارور ساخته ام تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام مثل تابیدن مهری در دل مثل جوشیدن شعری از جان مثل بالیدن عطری در گل جری, ...ادامه مطلب
شب شد خیال آمدنت را به من بده حسِ عزیز در زدنت را به من بده امشب شبیه عشق رها شو درون من روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده ای مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب من سردم است پیرهنت را به من بده اینجا میان موزهی شب خاک می خورم یک شب هوای پرزدنت را به من بده من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم ای من ، منِ همیشه ،من ات را به من بده حرفی نمانده است ، ولی محضِ یک حضور فریادهای بی دهنت را به من ,خیال,آمدنت ...ادامه مطلب
شبیهِ ساحل، آغوش باز کن، تا خیالِ دریا بودن کنم! خدایم باش تا با شعر عبادت شوی! مجنون بخوان مرا تا قاب بگیرم صدایت را! حالا دیگر از سینه ی دیوار هم نجوایِ دوستت دارم می آید! بیشتر دیوانگی کنم... با من، ما می شوی؟ "حامد نیازی" ,شوی؟ ...ادامه مطلب
ای هوای تو پُر از گرمیِ شهریورِ من !شانه ی برفیِ تو داغتر از آذرِ منتا به خلوتگه خورشیدیِ تو سربکشدپیچکِ پای تو شد ساقه ی نیلوفرِ مندم به دم شعله دمیدی تو و روشن کردیآتشی را که نفس می کشد از بستر منسایه ی دست تو در بارشِ تنهایی ها مثل یک تکـّه ی ابراست به روی سر منمهر و آبان و دی و بهمن و اسفند توییهمه ی سال شدی فصلِ بهارآورِ منقصدِ میلادِ من اندیشه ی دید,هوای,گرمیِ,شهریورِ ...ادامه مطلب
می خواهم با کسی بروم که من دوستش می دارم نمی خواهم هزینه ی این همراه شدن را حساب و کتاب کنم یا اینکه به خوبی و بدی اش فکر کنم حتی نمی خواهم بدانم دوستم دارد یا نه فقط می خواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم برتولت برشت , ...ادامه مطلب
تو را باید کمی بیشتر دوست داشت کمی بیشتر از یک همراه کمی بیشتر از یک همسفر کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس! تو را باید... اندازه تمام دلشوره هایت اندازه اعتماد کردنت تو را باید با تمام حرف هایی که در چشمانت موج میزند با تمام رازهایی که در سینه داری دوست داشت تو را باید همانند یک هوای ابری یک شب ب, ...ادامه مطلب