دشت مشوش...ای هوای تو پُر از گرمیِ شهریورِ من !
شانه ی برفیِ تو داغتر از آذرِ من
تا به خلوتگه خورشیدیِ تو سربکشد
پیچکِ پای تو شد ساقه ی نیلوفرِ من
دم به دم شعله دمیدی تو و روشن کردی
آتشی را که نفس می کشد از بستر من
سایه ی دست تو در بارشِ تنهایی ها
مثل یک تکـّه ی ابراست به روی سر من
مهر و آبان و دی و بهمن و اسفند تویی
همه ی سال شدی فصلِ بهارآورِ من
قصدِ میلادِ من اندیشه ی دیدارِ تو بود
روزِ دیدارِ تو شد اوّلِ شهریورِ من !
"یدالله گودرزی"